سبحانسبحان، تا این لحظه: 3 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره

sobhan

🤗

سبحان عزیزم به تازگی خیلی شیطون شدی یعنی فقط میخوای باهات بازی کنم واگه یه لحظه حواسم پرت بشه جیغای بنفش میکشی موهات بلند شده و بابا مهدی برای اولین بار موهای پشتتو با ماشین زد🤣 صبحا باهم میریم خونه بابابزرگ و مامانی با خوشحالی بغلت میکنه بابابزرگ خیلیییی دوست داره حیف که کرونای لعنتی تمام نشد وگرنه هر روز میبردمت بیرون دور دور وبیشترین استرس این روزام سر کار رفتن وتنها گذاشتنته نمیدونم چه جوری وقتی من نیستم میخوابی مامانی میگه به خاطر کرونا خودم ازت نگهداری میکنم ولی من میترسم نتونه چون تو خیلی فضولی عکسای ۶ماهگیتومیخواستم اینجا بذارم ولی بابا مهدی ریختشون توی لپ تاپ🥴 پس فقط یه عکس از امروز میذارم که با بابا پشت فرمون ...
2 آذر 1399

اولین سینه خیز

امشب سبحان عزیز برای اولین باراستارت عقبکی رفتن رو زد از این که داره بزرگ میشه خیلی خوشحالم ولی دلمم برا نوزادیش تنگ میشه خیلی زود داره میگذره بزرگترین دغدغه من الان سه ماه دیگست که باید تنهاش بذارم و برم سر کار الان سبحان خیلی به من وابستست و فقط من میدونم چی میخواد و این که با یه ادم غریبه تنها بذارمش وحشتناکه دو سه روز بعد از اینکه خاله ها رو دعوت کردیم خونمون برای ختنه سبحان خاله سمانه و خاله نرگس سرما خوردن بعد یکهفته هم حس بویاییشونو از دست دادن۰ خاله سمانه چون حامله بود ازمایش داد و مشخص شد که کروناهست🤦‍♂️🤦‍♂️🤦‍♂️چقدر غصه خوردیم البته به مامان بابا نگفتیم تا دو روز پیش که قرنطینه شون تموم شد و خودشون اومدن گفتن ولی ...
9 آبان 1399

ختنه سوران

۲مهر سبحان ختنه شد. روز قبلش خودم به دکتر زنگ زدم و براش نوبت گرفتم هرچی به باباش گفتم به حرفم نکرد و میگفت دلم نمیاد اونروزساعت۵بعداز ظهر با مامانی و بابابزرگ و خاله فاطی رفتیم خاله فاطی پاهاشو گرفت و مامانی هم دستاشو گرفته بود امپول بیحسیش خیلی دردناک بود و اینقدر گریه کرد که صورتش کبود شده بود دکتر یه عالمه چرک در اورد و گفت خوب شد اوردینش با لیزر ختنه شد ودر طول ختنه با شیشیه شیر که مامانی بهش میداد خوابیده بود تمام شد ورفتیم تو ماشین بغلم خواب بود یه یکهو بیدار شد و شروع کرد به جیغ زدن تا دوساعت بعدش فقط جیغ زد پسر عزیزم خدا خیرش بده خاله فاطی رو که کمکم میکرد و تاب تابش میدادیم از اونطرفم بابا مهدی گریه میکرد خل...
4 مهر 1399

اخرین جمعه تابستان

حدود یکهفته ای میشه که تا از سبحان غافل میشیم غلت میزنه و شروع میکنه به دست وپا زدن بالاخره دردای واکسنش تموم شد و الان خوش اخلاق ترینه🤗 جمعه رفتیم مود و خوش گذشت خاله کنیز هم برای اولین بار دیدش تو فکر خرید خونه هستیم و شدیدا درگیر ایکاش این تورم لعنتی تموم میشد فعلا تصمیم گرفتیم ۴شنبه سبحان رو ختنه کنیم ومن واقعا ناراحتم خدایا اگه واقعا این عضو اضافه است چرا پس از اول تو افرینش قرارش میدی؟؟ ...
30 شهريور 1399

۴ماهگی

۴ماهگی سبحان همراه بود با واکسن وبیقراری اونقدر که حتی نتونستم خاطرشو بنویسم الان سبحان بغل باباشه وداره دور حال میچرخه! خدا کنه این دوره هم بگدره چون واقعا خسته کنندست قرار بود با مبین ختنه اش کنیم ولی برای بابا مهدی کلاس گداشتن و کنسل شد از بابت ختنه کردنش هم خیلی استرس دارم ۰ ...
21 شهريور 1399

اولین دندان👼🦷

سبحان عزیزم بالاخره بهد از یکهفته بیتابی اولین دندونش درومد. دکترش وقتی بدنیا اومد گفته بود که از دوران جنینی دندون داره و ممکنه زودتر دندونش در اد ولی فکر نمیکردم اینقدر دراوردن دندون براش دردناک باشه قراره با مامانی براش اش دندونی درست کنیم امشب بعد از یک هفته از جیغ های دردناکش خبری نیست و من خیلی خوشحالم تو این عکس دندونش مشخصه تاسوعا عاشورا امسال هم که کلا تو خونه بودیم قرار بود بریم شاهرود اما بدلیل شرایط کار بابا مهدی نتونستیم و توی اون چند روز چون سبحان خیلی گریه و بیتابی میکرد به مود هم نرفتیم خدا کنه حداقل سال بعد این کرونای لعنتی تموم بشه و بتونیم محرم عزاداری کنیم ...
12 شهريور 1399

۳ماهگی

دیروز برای اولین بار خودم ناخوناشو کوتاه کردم جده نسا بعد ۳ماه سبحان رو دید سبحان خیلی شیطون شده و همش دوست داره باهاش بازی کنیم پریروز هم برای اولین بار باهم رفتیم بیرون تو هوای ازاد ...
31 مرداد 1399
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به sobhan می باشد