سبحانسبحان، تا این لحظه: 3 سال و 11 ماه و 21 روز سن داره

sobhan

یکسالگی

میخواستم برای اولین سال تولد سبحان یک جشن مفصل بگیرم که به خاطر کرونا نشد😕 کلا کرونا خیلی چیزا رو خراب کرد😣به هر حال یه جشن کوچیک خونه مامانی با خاله ها برگزار شد  الان بیصبرانه منتظر اولین قدماش هستیم دوتا دندون بالاییش دروامدن 🥰 واکسن یکسالگیش هم که خداروشکر بی درد سر بود الانم دنبال یه پرستارم که صبحا نگهش داره ...
30 ارديبهشت 1400

۹ماهگی

بالاخره برگشتم سر کار بعد ۱۱ماه برگشته بودم و هیچی یادم نبود!اما همکارام خیلی کمکم کردن سبحان رو هم میبریم پیش مامانی صبحا ساعت ۷و ربع بابا مهدی میرسوندمون خونه مامانی و من بعد اینکه صبحانه خوردم و سبحانو شیر دادم پیاده میرم سرکار و شانس بزرگم اینه که محل کارم خیلی نزدیکه هم به خونه خودمون وهم به خونه مامان وبابا کلا یک ربع اهسته پیاده روی داره! ظهرا هم ساعت ۲ونیم خودم میرم خونه و بعد سبحان وبابا مهدی میان البته بعضی وقتا هم شاید دیرتر بیام مثلا چند روز اول برج که شعبه شلوغ بود و یه لیست هم داشتم ظهرا دیرتر میومدم اما رییسمون خدا خیرش بده تا۲ونیم میشه هی میگه خانم بچه گشنه تشنه است برین خونتون بعدشم که میام هم که غذامیخوریم و بعد با...
10 اسفند 1399

۹ماهگی

امروز بعد از تقریبا ۱۱ماه دوباره برگشتم سر کار هنوز شعبه اصلیم مشخص نشده ولی الان میرم شعبه دانشگاه که چسبیده به خونه خودمون و نزدیک خونه باباست سبحان رو میخواستیم بذاریم مهد رفتیم مهدو دیدیم و میخواستیم مدارکشو کامل کنیم که با مخالفت جدی مامانی و بابا بزرگ مواجه شدیم🤷‍♀️ ظاهرا تو این مدت بهش وابسته شدن🥺خلاصه اینکه امروز سبحان پیش مامانی موند و من رفتم سر کارم بابابزرگ پریروز میگه سبحانو با یه بیسکویت مادر بیارین پیش خودم تا ظهر نگهش میدارم🤣نزدیکای ظهر خاله سمانه هم رفته بود پیششون . برای روز اول خیلی خسته شده بودم تا ساعتای ۹شب پادرد بودم از فردا ساعت۸ونیم میرم تا دو و نیم ...
18 بهمن 1399

دومین دندون

یکی دوروزی میشه که دندن دوم سبحان کنار دندون قبلی درومده خداروشکر برای این دندونش زیاد اذیت نکرد الان دیگه کلماتی مثل دد بابا ماما رو راحت میگه و اینکه دایما دور خونه ها در حال گشت و گذاره دو هفته دیگه باید برم سر کار🥺 قرار بود تا عید مامانی نگهش داره ولی الان کمرش درد میکنه و نمیتونه بغلش کنه مهدها هم به خاطر کرونا بسته ان واگه باز هم باشن میترسم بفرستمش پیش بقیه بچه ها احتمال واسه یک پرستار بگردیم اما بابا مهدی دلش نمیخواد کسی بیاد خونمون اگه کرونا نبود حتما میبردمش مهد اما الان واقعا نمیدونم چیکار کنم ...
29 دی 1399

سید محمد طاها😍

بچه خاله سمانه بدنیا اومد🤗🤗🤗 اسمش شد سید محمد طاها و اینکه خیلی کوشولوهه خیلی خوبه که خونه ما و خاله سمانه سمانه تو یه اپارتمانه وقتی سبحان بدنیا اومد من دلم گرم سمانه بود و حالا هم که محمد طاها اومده من تندی میرم خونشون !خاله بازی داریم کلا امشب خونشون برا شام دعوت بودیم ولی خاله نرگس نیومد مبین تب سنجاقک گرفته البته تبش تموم شده ولی بدنش دونه های ریز بیرون زده🥺 مهمونی امشب و لباس جدید سبحان و طاها و بند نافش بند نافش امروز افتاد🥺...
11 دی 1399

برف

دیشب اولین برف عمرت اومد این عکسارو هم صبح که میرفتیم خونه بابابزرگ گرفتیم...
7 دی 1399

یلدا

اولین یلدای سبحان مصادف شده با چهار دست و پایی راه رفتنش البته هنوز زانوهاش لرزونه🤣ولی دیشب با بابا مهدی بابتش کلی ذوق کردیم🤗امروز بردمش حموم و تو تشت اب گذاشتمش برای اولین بار نترسید و بعد چند دیقه کلی اب بازی کرد شب یلدای امسال از ساعت۸قرنطینه شروع میشه دیروز با بچه ها رفتیم خونه بابا و ژله ای که با امیرحسین درست کرده بودیم و خوردیم و یه کیکم پخته بودم که خورده شد و خوش گذشت🤗 هر چی خواستم ازش عکس یلدایی بگیرم نشدیعنی اصلا همکاری نکرد ...
30 آذر 1399

۷ماهگی

امروز سبحان برای اولین بار سینه خیز به جلو رفت البته با کلی غر غر و جیغ جیغ فاصله تلویزیون تا بخاری گهواره امیر حسینو براش اوردیم تا بهش عادت کنه برا وقتایی که من سر کارم🥺🥺🥺...
20 آذر 1399
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به sobhan می باشد